من و تو از همان روز اول محکوم
به از دست دادن بودیم!!!
تو، همان یک ذره احساست را و من تمام زندگى ام را…
.
.
من و تو از همان روز اول محکوم
به از دست دادن بودیم!!!
تو، همان یک ذره احساست را و من تمام زندگى ام را…
.
.
سرمیزشام یادت که میفتم بغض میکنم،اشک
درچشمانم حلقه میزند وهمه باتعجب نگاهم میکنند…لبخندی میزنمو میگویم:چقدر داغ
بود..!
.
معلم دبستان به فاصله هامیگفت:خط تیره،چه خوب میدانست فاصله هاچه تیره میکنندرابطه
هارا
آمدنت را حیران بنگرم،یا رفتنت
را مات بمانم؟!…باد
آورده را باد می برد قبول!!!دلم را که باد نیاورده بود…
دل کندن آسان بود
خیلی هم آسان بود
ب سادگی آب خوردن
ب سادگی من و احساسم
تو نه تنها دل کندی
پایش می افتاد بیستون هم میکندی ک بروی..
ک فرهاد نشوی،تا خدایی نکرده یک وقت احساست درگیر نشود
با احساس شیرین گونه ی من..
اگه افتخارت دل شکستن است..
ب عزیزانت بگو اسپند دود کنند
این بار افتخار ک نه!
حماسه آفریدی..
تنهایی
چیزهای زیادی
به انسان میآموزد
اما تو نرو
بگذار من نادان بمانم …
قــدر لحـــظه ها را بدان …
زمانــــی
می رسد که تــو
دیگــــــر قادر نیستــــی
بگـویــــــی :
جبــــران
مـــی کــنم …
چه حکایت جالبی ست...
کلمه زندگی با "زن" شروع میشود...
وکلمه ی مردن با "مرد"
.
آدمها برای هم سنگ تمام میگذارند،
اما نه وقتی که در کنارشان هستی،
نه....
آنجا که درمیان خاک خوابیدی،
"سنگ تمام"را میگذارند و میروند..!