تنهاتــــــــــــــــــرین ســـــــــــــــــردار

من تنها ، تنهاترین سردار ، سردار مشکی پوش

خنده و طعنه به اشعار و شعارم بزنید
تیر غم بر دل بیچاره و زارم بزنید
**

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر
آخرین نظرات

۳۵۸ مطلب با موضوع «دلنوشته» ثبت شده است

.
.
گیرم ک دوسِــــــت دارم ... به تــــــــــــــــــــــــــو چه !؟!
.
.
خخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخـــــــــ
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ دی ۹۳ ، ۰۰:۵۱

تمام

دلتنگی هایم را جمع کرده ام

زیر بغل زده ام

و منتظرم ...

تو بیایی...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ دی ۹۳ ، ۰۰:۴۹

چشم من و امر ولی

جان من و ســـــــــــــید علی ....





جانم فدای ســـــــــــید علی ...

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۷ دی ۹۳ ، ۱۶:۲۷



السلام علیک 

یا امام 


الغریب 


القریب 


الغریب

.

.

.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ دی ۹۳ ، ۰۱:۱۴


معجـزه ایی از یک شهـیـد برای مـادرش
•٠·˙
مادر در خواب پسر شهیدش را می‌بیند. پسر به او می‌گوید: توی بهشت جام خیلی خوبه. چی می‌خوای برات بفرستم؟
مادر می‌گوید: «چیزی نمی‌خوام؛ فقط جلسه قرآن که می‌رم، همه قرآن می‌خونن و من نمی‌تونم بخونم خجالت می‌کشم. می‌دونن من سواد ندارم، بهم می‌گن همون سوره توحید رو بخون.».
پسر می‌گوید: «نماز صبحت رو که خوندی قرآن رو بردار و بخون!»

بعد از نماز یاد حرف پسرش می‌افتد. قرآن را بر می‌دارد و شروع می‌کند به خواندن.
خبر می‌پیچد. پسر دیگرش این‌را به عنوان کرامت شهید محضر آیت الله نوری همدانی مطرح می‌کند و از ایشان می‌خواهد مادرش را امتحان کنند.
قرار گذاشته می‌شود.
حضرت آیت‌الله نزد مادر شهید می‌روند. قرآنی را به او می‌دهند که بخواند. به راحتی همه جای را می‌خواند؛ اما بعضی جاها را نه.
میفرمایند:«قرآن خودتان رو بردارید و بخوانید!».
مادر شهید شروع می‌کند به خواندن از روی قرآن خودش؛ بدون غلط.

آیت الله نوری گریه میکنند و چادر مادر شهید را می‌بوسند و می‌فرمایند:«جاهایی که نمی‌توانستند بخوانند متن غیر از قرآن قرار داده بودیم که امتحانشان کنیم.».

┘◄ (شهید، حاج کاظم رستگار فرمانده لشکر 10 سیدالشهدا)
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ آذر ۹۳ ، ۰۰:۲۰
چند دلیل برای اثبات اینکه... "" خاص فقط خداست! ""
•٠·˙


چون همیشه کنارتــِ و حرفاتو میشنوه!
【 فَاسْتَغْفِرُوهُ ثُمَّ تُوبُوا اِلَیْهِ اِنَّ رَبِّی قَرِیبٌ مُجِیبٌ 】
از او آمرزش بخواهید آنگاه به سوی او باز گردید، پروردگار من نزدیک و پاسخگو است
┘◄ هود، آیه 61


چون وقت سختی فقط اون کمکت میکنه!
【وَ لَیَنْصُرنَّ اللّه مَنْ یَنْصُرهُ اِنَّ اللّهَ لَقَوِیٌّ عَزِیزٌْ 】
آن کس که خدا را یاری کند، خدا او را یاری میکند، حقا که خدا نیروند و قدرتمند است
┘◄ حج، آیه 40


چون اگر دوست خوبی نباشی میتونی بدون معطلی ازش عذربخوای چون میدونی توبه پذیره!
【 غافر الذنب و قابل التوب 】
آمرزنده گناه، پذیرنده توبه است
┘◄ غافر 31


چون شاکر هستش یعنی اگر شکرگذارش باشی بیشتر بهت عطا میکنه!
【 و من تطوع خیرا فان الله شاکر علیم 】
هرکس با رغبت کار نیک انجام دهد، خدا شاکر (پاداش دهنده) و دانا است
┘◄ بقره، 158


چون همه قدرت ها در دست خداست، با خیال راحت میتونی به او تکیه کنی!
【 ان القوة لله جمیعا】
همه قدرتها از آن خداست
┘◄ بقره، آیه: 165


چون ، اگر حقت گرفته بشه میدونی که یک داور خوب حقت رو بهت میده
【 ان الله یفصل بینهم یوم القیامة ان الله علی کل شئ شهید 】
خدا روز رستاخیز میان آنها داوری می کند، خدا بر همه چیز گواه است
┘◄ حج، آیه: 17
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ آذر ۹۳ ، ۰۰:۰۹


وقتی گفتم خدایا جز تو کسی رو ندارم ...

گفتی : 

آیا خدا برای بنده اش کافی نیست ؟؟
 

أَلَیْسَ اللَّهُ بِکَافٍ عَبْدَهُ 
(زمر/۳۶) 

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۸ مهر ۹۳ ، ۰۰:۵۵

الهی ...
سه خصلت است که نمی گذارد از درگاهت چیزی بخواهم ،
و فقط یک خصلت است که مرا به آن ترغیب می کند ؛

آن سه خصلت عبارتند از :
فرمانی که داده ای و من در انجامش درنگ کرده ام ،
و کاری که مرا از آن نهی فرمودی ولی من بدان شتافته ام ،
و نعمتی است که عطا فرموده ای ولی من در شکرگزاریش کوتاهی نموده ام ...

و اما تنها مساله ای که مرا به سویت می خواند :
تفضل و مهربانی تو به کسی است که به آستانت روی آورده ،
و چشمِ امید به تو بسته است ...

همه ی لطف و احسانت از روی تفضل ،
و همه ی نعمتهایت بی سبب و بدونِ زمینه ی استحقاق است ...


دعای 12 صحیفه ی سجادیه - بخش 1 تا 3"

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ مهر ۹۳ ، ۰۰:۵۴

می خواستم برم دستشویی. همه افتابه ها خالی بود و
برای پر کردن اب باید

چند صد متر میرفتم تا هور "زورم امد و از یکی بسیجی که ان طرف

ایستاده بود خواستم تا افتابه را برایم اب کند "او هم قبول کرد. وقتی

افتابه را اورد" دیدم آبش کمی کثیف است. به او گفتم :((اگه

یه کم اون طرف تر می رفتی آاب تمیز میاوردی)) او هم بدون

اینکه حرفی بزند آفتابه را برد و آب تمیز آورد. گذشت تا اینکه چند

روز بعد گفتند فرمانده لشکر قرار است سخنرانی کند. وقتی

فرمانده لشکر یعنی ا:/.(ا مهدی زین الدین امد برای سخنرانی

و پشت جایگاه ایستاد "تمام بدنم یخ کرد .او همان بسیجی

بود که برای من اب اورده بود.


۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۵ مهر ۹۳ ، ۲۳:۰۸

شهادت
بازی بردار
نیست

شهادت
بازی
بر
دار
است
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ مهر ۹۳ ، ۲۳:۰۴