دیروز اومده بود دیدنم ، با یه شاخه گل سرخ و همون لبخندی که همیشه آرزوش رو داشتم
گریه کرد و گفت دلش برام تنگ شده ، ولی من فقط نگاش کردم ،
وقتی رفت سنگ قبرم از اشکاش خیس شده بود...
دیروز اومده بود دیدنم ، با یه شاخه گل سرخ و همون لبخندی که همیشه آرزوش رو داشتم
گریه کرد و گفت دلش برام تنگ شده ، ولی من فقط نگاش کردم ،
وقتی رفت سنگ قبرم از اشکاش خیس شده بود...
.
.
بالا بروى…
پایین بیایى…
بى فایده است…
من تورا همین جا میان بازوانم در آغوشم میخواهم …
در سرزمین من خبرى از دموکراسى نیست…
.
.
.
تو چه با صلابت حکم میدهى که حواست را جمع کن.
و من میمانم که چگونه جمعش کنم وقتى تمامش پیش توست…!
سرمیزشام یادت که میفتم بغض میکنم،اشک
درچشمانم حلقه میزند وهمه باتعجب نگاهم میکنند…لبخندی میزنمو میگویم:چقدر داغ
بود..!
.
معلم دبستان به فاصله هامیگفت:خط تیره،چه خوب میدانست فاصله هاچه تیره میکنندرابطه
هارا
آمدنت را حیران بنگرم،یا رفتنت
را مات بمانم؟!…باد
آورده را باد می برد قبول!!!دلم را که باد نیاورده بود…
دل کندن آسان بود
خیلی هم آسان بود
ب سادگی آب خوردن
ب سادگی من و احساسم
تو نه تنها دل کندی
پایش می افتاد بیستون هم میکندی ک بروی..
ک فرهاد نشوی،تا خدایی نکرده یک وقت احساست درگیر نشود
با احساس شیرین گونه ی من..
اگه افتخارت دل شکستن است..
ب عزیزانت بگو اسپند دود کنند
این بار افتخار ک نه!
حماسه آفریدی..